جهانبینی و ایدئولوژی توحیدی پایانی ندارد.
چشمم میافتد روی تقویم تیرماه؛«اسارت حاج احمد متوسلیان». فکرم میرود روی این پرسش که آیا حاج احمد زنده است؟ اگر زنده است، کجاست و در چه وضعیتی است؟
تصویری که از حاج احمد در ذهنم نقش بسته است، همان تصویر عکسها و روی پوسترهاست: «مردی خاکیپوش با محاسنی که بیشتر اوقات، فرصت اصلاح آن را نداشته»
هر مرد 60 سالهای حتی اگر در طول زندگیاش هم درد و رنجی نکشیده باشد باز در این سن، گرد سفیدی بر سر و صورتش نشسته است
آیا احمد در این 31سال شکمی سیر غذا خورده است و اگر سالها با لقمهای نان کپکزده و آب گرم در محلی نمناک و تنگ و بدون نور آفتاب زنده مانده است، چند کیلو وزن دارد؟
حاج احمد امروز و در حالی که من زیر کولر نشستهام و قلم میزنم، نمازش را چگونه خوانده است؟
مایی که تابستانها جلو کولرها و زمستان را کنار بخاری نمازمان را میخوانیم، ناهار بیماست و نوشابه و سالاد و دسر را ناهار نمیدانیم، با بهترین غذا روزه میگیریم. متنهایمان را با رواننویس مینویسیم، مبادا که ترک بردارد... ادعا هم داریم که با پیروان و مدافعان مکتب خمینی(رحمة الله)، در سراسر دنیا با همه رنجها و شکنجهها همراه و همسنگریم...
... شاید هم احمد زنده نباشد و درست همان روز و یا شاید بعد از روزها و یا ماهها شکنجه و گرسنگی دستان او و همرزمانش را از پشت بسته و در جایی شاید در جنوب لبنان به گلوله بستهاند و در حالی که حاج احمد هنوز نفس میکشیده است بر روی جسم مطهر او و یارانش خاک ریختهاند و امروز در همان نقطه صدها گل شقایق و یاس روییده است
احمد چه زنده باشد و نماز ظهرش را با سختی و با اشاره خوانده باشد و چه به دوستان شهیدش پیوسته باشد و بر مزارش گلهای شقایق و یاس روییده باشد، 31 سال است که از ما دور است
احمد حس میشود؛ او زنده است که برای حفظ اسرار نظام و دفاع مقدس درد را تا مغز استخوان تحمل میکند، نه آنانی که اسرار نظام و جنگ را قربانی حفظ موقعیت خود میکنند
وقتی که فهمیدم حاج احمد غروب روز بیست و یکم خرداد 1361 هنگام وداع با زادگاهش در فرودگاه مهرآباد رو به نیروهای همراهش به سوریه کرد و گفت: «کسی که با ما میآید باید تا آخر خط همراه ما باشد» و همه نیروها دست در جیب کردند و وصیتنامههایشان را نشان او دادند،
احساس میکنم احمد زنده است؛ نه آنانی که چرب و شیرین زندگی و حب مقام و مسند، آنان را در نیمه راه از امام و رهبری جدا کرد.
وقتی میبینم که حاج احمد در سوریه رو به رفعت اسد، برادر حافظ اسد میکند و میگوید «اگر به هر علت حضورم در سوریه صرفاً در حد وجهالمصالحه و برگ برندهای در مذاکرات سیاسی باشد، ما اهل آن نیستیم»، احساس میکنم این احمد است که زنده است؛ نه آنانی که پیشینه مجاهدتهای شهیدان و جانبازان و ایثارگران را وجهالمصالحه رسیدن نان و نام میکنند
برداشت.رجانیوز
برچسبها: بسیج و بسیجی